1 آفتاب حسن او از مه نقابی بسته است نور چشم او از آن بر چشم ما بنشسته است
2 جان ما با عشق از روز ازل پیوسته است تا ابد جان همچنان با حضرتت پیوسته است
3 دیگران پابستهٔ دنیی و عقبی مانده اند ای خوشا وقت کسی کز این و آن وارسته است
4 عشق سرمست است و رندان تندرست ازذوق او عقل مخمور است و دور از عاشقان دلخسته است
1 چه غم دارم چو یارم غمگسار است حریف جام و ساقی یار غار است
2 بتی دارم که با من در میان است دلارامی که دایم در کنار است
3 به دور چشم مست می فروشش مرا با غیر می خوردن چه کار است
4 دل من بارگاه پادشاه است تن من پرده ، جانم پرده دار است
1 دردمند و دردنوشم روز و شب عاشقانه در خروشم روز و شب
2 گر زنندم همچو نی نالم به روز ور گذارندم خموشم روز و شب
3 در خرابات مغان مست و خراب همنشین می فروشم روز و شب
4 با حضورش هر شبی آرم به روز در هوایش باده نوشم روز و شب
1 حق مطلق به حق حقیقت ماست صفت و ذات عشق و زینت ماست
2 بر سر کوی دوست جانبازی در ره اهل دل طریقت ماست
3 صورت ما مثال اوست از آن حسن و معنی جمال سیرت ماست
4 عشق بحر است و ناخدا معشوق کشتی عاشقان شریعت ماست
1 ایها العشاق کوی عشق میدان بلا است تا نپنداری که کار عاشقی باد هوا است
2 کی تواند هر کسی رفتن طریق عشق را ز انکه هم در منزل اول فنا اندر فنا است
3 بی ملامت پای در کوی غمش نتوان نهاد رهروی کو بی ملامت می رود آیا کجا است
4 عشق می ورزی نخست از سر برون کن خواجگی شاه اگر در کوی عشق آید در این صورت گدا است
1 چشم مردم دیدهٔ ما نور رویش دیده است لاجرم در دیدهٔ ما همچو نور دیده است
2 از سر ذوق است این گفتار ما بشنو ز ما زانکه قول این چنین هرگز کسی نشنیده است
3 در خیال آنکه نقش روی او بیند به چشم دیدهٔ اهل نظر گرد جهان گردیده است
4 تُرک چشم مست او دلها به غارت می برد زلف طرّارش به هر موئی دلی دزدیده است
1 دلبر سرمست ما یار خوشی نو خاسته است دل به عشقش از سر هر دو جهان بر خاسته است
2 آفتاب از شرم رویش رو نهاده بر زمین مه به عشق ابرویش همچون هلالی کاسته است
3 زاهدان را زهد بخشیدند و ما را عاشقی هر کسی را داده اند چیزی که او خود خواسته است
4 سایهٔ سرو سهی گر بر زمینی کج فتد کج نماید در نظر اما به قامت راسته است
1 روح اعظم روان سید ماست لوح محفوظ آن سید ماست
2 هر معانی که عارفان دانند دو سه حرف از بیان سید ماست
3 بی مثال و مثال هر فردی یرلغی از نشان سید ماست
4 جان جزوی فنا شود اما جان جاوید جان سید ماست
1 شرابخانهٔ عشاق جای سید ماست بهشت گوشه نشینان سرای سید ماست
2 بیا که ساقی وحدت حریف مجلس اوست مرو که شاه جهانی گدای سید ماست
3 بیا که مطرب عشاق می نوازد ساز به نغمه ای که مگر از نوای سید ماست
4 جهانیان همه از جام عشق او مستند چنین حضور خوشی از صفای سید ماست
1 تن همچو تخت شاهست جان خود یکی امیر است آن پادشاه بر وی سلطان بی نظیر است
2 عشق است شاه عادل بر تخت دل نشسته این عقل کامل ما آن شاه را وزیر است
3 گشته است بلبل مست نالان به عشق آن گل در بوستان ما بین گلهای بی نظیر است
4 سلطان وقت خود را خواهی که بازیابی بنگر گدای ما را درویشکی فقیر است