با تو گویم که چیست از شاه نعمتالله ولی غزل 108
1. با تو گویم که چیست جام و شراب
به مَثل نزد ما چو آب و حباب
1. با تو گویم که چیست جام و شراب
به مَثل نزد ما چو آب و حباب
1. چیست عالم سایه و آن آفتاب
تن بود چون سایه و جان آفتاب
1. آفتابی ز ماه بسته نقاب
کرده در گوش درهای خوشاب
1. این طرفه بین که حضرت او با همه حجاب
روشن تر است نور وی از نور آفتاب
1. گرخیال عارضش بنمایدت نقشی به خواب
نقشبندی کن روان بر آب چشم ما چو آب
1. صدف و گوهریم و بحر و حباب
جوهرش آب و گوهرش دریاب
1. موج است و حباب هر دو یک آب
با ما بنشین و آب دریاب
1. موجیم و حباب هر دو یک آب
آبست حجاب آب دریاب
1. آفتابی رو نموده مه نقاب
ماه تابان می نماید آفتاب
1. آفتابی ز ماه بسته نقاب
می نماید به چشم ما دریاب
1. ماه ما از در در آمد نیمشب
آفتاب ما برآمد نیمشب
1. دردمند و دردنوشم روز و شب
عاشقانه در خروشم روز و شب