1 از کرم بنواخت ما را یار ما لاجرم بالا گرفته کار ما
2 جان فروشانیم در بازار عشق تن چه باشد در سر بازار ما
3 آب چشم ما به هر سو می رود باز می گوید روان اسرار ما
4 منصب عالی اگر خواهی بیا خاک ره شو بر در خمّار ما
1 دردمندانه بیا ما را طلب درد دل جانا ز بودردا طلب
2 در چنین دریای بی پایان درآ عین ما را هم ز عین ما طلب
3 طالب و مطلوب را با هم نگر جای آن بی جای ما هر جا طلب
4 چشم ما روشن به نور روی اوست نور او در دیدهٔ بینا طلب
1 ما بنده درویشیم شاها نظری فرما صاحب نظری شاها ما را نظری فرما
2 آنجا که مقام تست ما را نبود باری باری ز سر احسان آنجا نظری فرما
3 تو ناظر و منظوری ما آینهٔ روشن در آینهٔ روشن جانا نظری فرما
4 ما از نظر لطفت داریم بسی امید نومید مکن ما را حالا نظری فرما
1 ظهور سلطنت عشق او است در دو سرا در آن سرا قدمی نه در آن سرا به سرآ
2 چو او است در دو سرا غیر او نمی بینم منم که از دل و جان عاشقم به هر دو سرا
3 جمال او است که در دو آینه نماید روی نظر به دیدهٔ ما کن ببین به شاه و گدا
4 مدام همدم جام شراب خوش باشد بیا و همدم ما شو دمی به ذوق بیا
1 چیست عالم شبنمی از نهر ما کیست آدم عارفی در شهر ما
2 هرکجا بکری است در دار وجود از سر مهر آمده در مهر ما
3 دهر جز نقش خیالی بیش نیست بگذر از دهر و طلب کن دهر ما
4 عقل زهر است ای پسر با زهر عشق زهر بگذار و بجو پازهر ما
1 موج و دریا آب بادش نزد ما لاجرم باشد حجاب ما ز ما
2 ما ز ما جوید چو ما با ما بُود هر که او با بحر ما شد آشنا
3 هر چه باشد در حدوث و در قدم از خدا هرگز نمی باشد جدا
4 در عدم خوش خوش حضوری یافتیم در فنا داریم جاویدان بقا
1 ای یار دل یار به دست آر خدا را زین بیش دل خسته میازار خدا را
2 مستیم و خرابیم و سر از پای ندانیم ای عقل رها کن من و دلدار خدا را
3 خوش آب حیاتیست اگر تشنه آبی جامی ز می عشق به دست آر خدا را
4 گر یک سر موئیست حجاب تو در این ره بردار حجاب خود و مگذار خدا را
1 عشق او همدم دیرینهٔ ماست خلوتش در حرم سینهٔ ماست
2 جان ما گرچه که آئینهٔ اوست روی او نیز هم آئینهٔ ماست
3 کُنج دل گوشهٔ ویرانهٔ اوست گنج او حاصل گنجینهٔ ماست
4 عشق ورزیدن و میخواری هم عادت کهنهٔ دیرینهٔ ماست
1 آب ما می رود بجو دریاب عین ما را بجو نکو دریاب
2 جام بستان و باده را می نوش خم می می نگر سبو دریاب
3 وا مکن دیده را ز اهل نظر او به او بین و او به او دریاب
4 سخن پشت و رو بسی گفتند این سخن نیز پشت و رو دریاب
1 بیا ای شاه ترکستان که هندوستان غلام تست جهان صورت و معنی همه دیدم به کام تست
2 به باطن آفتابی تو به ظاهر ماه خوانندت شده دور قمر روشن هم از بدر تمام تست
3 اگرحوری اگر رضوان تو را بیند همی گویند سلام الله سلام الله سلام ما پیام تست
4 خدا عالم تو را بخشید ای سلطان انس و جان بهشت جاودان داری همه عالم زمام تست