1 موج است و حباب و آب و دریا هر چار یکی بود بر ما
2 هم آب و حباب و آب دریا دریا داند حقیقت ما
3 بنگر به یقین که جز یکی نیست هم قطره و جود سیل و دریا
4 می دانکه حجاب ما هم از ماست ما را نبُود حجاب جز ما
1 ما حبابیم و عین ما دریا نظری کن به عین ما در ما
2 بندهٔ حضرت خداوندیم به جمال و کمال بی همتا
3 آینه گر هزار می نگرم در همه دیده می شود اسما
4 عالم از نور او شده روشن نظری کن به دیدهٔ بینا
1 عالمی غرقند در سیلاب ما تشنگان دانند قدر آب ما
2 آفتابی رو نماید روشن است زاهدی از کجا و ما ز کجا
3 خوش خیالی مینماید روز و شب با خدائیم با خدا به خدا
4 حکم میخانه به ما بخشیده است گر چه هستیم مبتلای بلا
1 ای دل اسرار ما ز جان دریاب بگذر از خود بیا خدا دریاب
2 شاهد غیب در شهادت بین شاه در کسوت گدا دریاب
3 موج و دریا و خلق و حق بنگر یک مسمی دو اسم را دریاب
4 جام وحدت به روی ساقی نوش ذوق می خوارگی ما دریاب
1 هرچه خواهد می کند سلطان ما دل برد جان بخشد آن جانان ما
2 دنیی و عقبی از آن و این و آن ما از آن او و او هم ز آن ما
3 دردمندانیم و دردی می خوریم دُرد درد دل بود درمان ما
4 عقل کل حیران شده در عشق او خود چه شد این عقل سرگردان ما
1 ساغر پر شراب را دریاب آب نوش و حباب را دریاب
2 چیست نقش خیال جمله حجاب بی حجابست حجاب را دریاب
3 آفتاب است و ماه خوانندش ماه بین آفتاب را دریاب
4 همه عالم سراب او سر آب سر آب و سراب را دریاب
1 مرا گفت یاری که ای یار ما اگر یار مائی بکش بار ما
2 برو مایه و سود دکان بمان گرت هست سودای بازار ما
3 بیا قول مستانهٔ ما شنو بخوان از سر ذوق گفتار ما
4 نداریم ما کار با کار کس ندارد کسی کار با کار ما
1 بحر در جوش است و رو دارد به ما گوهر دریا همی بارد به ما
2 گنج اسما حضرت سلطان عشق یک به یک مجموع بشمارد به ما
3 ما امینیم و امانت آن اوست هر چه او بسپرد بسپارد به ما
4 کشت ما از خشکسالی ایمنست رحمتش پیوسته می بارد به ما
1 در محیط عشق ما گوهر طلب هفت دریا را نجو دیگر طلب
2 عود دل در مجمر سینه بسوز آنچنان عودی در این مجمر طلب
3 وصل آن محبوب بی همتای ما گر طلب داری از این خوشتر طلب
4 جان باقی یابی از جانان خود گر فنا گردی چو یاران در طلب
1 هر شب چون ماه میبینیم ما آفتابی می نماید مه لقا
2 چشم ما از نور او خوش روشن است دیدهایم آئینهٔ گیتی نما
3 یک زمان با ما در این دریا نشین عین ما میبین به عین ما چو ما
4 خواجه محبوبست و می گوئی محب پادشاه است او و می خوانی گدا