بندهٔ ساقی ما شو از شاه نعمتالله ولی غزل 49
1. بندهٔ ساقی ما شو تا شوی سلطان ما
جان فدا کن تا شوی جانان ما ای جان ما
1. بندهٔ ساقی ما شو تا شوی سلطان ما
جان فدا کن تا شوی جانان ما ای جان ما
1. جامیست چه جم نما دل ما
بنموده خدا به ما دل ما
1. مشک چه بود شمه ای از موی ما
چیست عنبر والهٔ گیسوی ما
1. پادشاه و پادشاهی ما و درویشی ما
عاقلان و آشنائی ما و بی خویشی ما
1. ما بنده درویشیم شاها نظری فرما
صاحب نظری شاها ما را نظری فرما
1. بحر در جوش است و رو دارد به ما
گوهر دریا همی بارد به ما
1. خرم آن دل که شود محرم اسرار شما
دلخوش آن کس که بود عاشق دیدار شما
1. بیا ای ساقی مستان خدا را
که مشتاقند سر مستان خدا را
1. نور تجلی او ساخت منور مرا
صورت او شد پدید کرد مصور مرا
1. ای یار دل یار به دست آر خدا را
زین بیش دل خسته میازار خدا را
1. همه عالم تو را و او ما را
طلب او کن و بجو ما را
1. یار من بی یار کی ماند مرا
خسته و بیمار کی ماند مرا