1 آتش عشقش خوشی در ما گرفت بعد از آن در جملهٔ اشیا گرفت
2 رند سرمستیم در کوی مغان محتسب را کی بود بر ما گرفت
3 آن دل سرمست این دیوانگان مو به مو از زلف او سودا گرفت
4 عاشق ثابت قدم می جست از آن عشق او معشوق ما ، ما را گرفت
5 گفتهٔ مستانهٔ ما فاش شد در خرابات مغان غوغا گرفت
6 خوش بلائی می کشیم از عشق او کار ما از عاشقی بالا گرفت
7 نعمة الله از همه عالم برید درگه یکتای بی همتا گرفت