مائیم و می صحبت از شاه نعمتالله ولی غزل 455
1. مائیم و می صحبت رندان خرابات
سرگشته در آن کوچه چو رندان خرابات
...
1. مائیم و می صحبت رندان خرابات
سرگشته در آن کوچه چو رندان خرابات
...
1. نعمت الله مظهر ذات و صفات
گه صفاتش می نماید گاه ذات
...
1. فانی تمام خدمت اوست
باقی به بقای حضرت اوست
...
1. تبخال زده بر لب من خسته از آن است
گویی که چو من بر لب شیرین نگران است
...
1. ملک داری همه به تدبیر است
گر چه تدبیر هم به تقدیر است
...
1. عشق را مسجد و میخانه یکی است
عشق را عاقل و دیوانه یکی است
...
1. عشق آمد و عقل کرد غارت
ای دل تو به جان بر این بشارت
...
1. عمر بی او که بر سر آری هیچ
جان که بی عشق او سپاری هیچ
...
1. ما را به غیر او نبود التفات هیچ
زیرا که نیست جز کرم او نجات هیچ
...
1. دل به دست باد خواهم داد هر چه باد باد
این عنایت بین که چون با بخت من افتاد باد
...
1. آب چشم ما به روی ما فتاد
سو به سو گشت او ولی دریا فتاد
...
1. آب چشم ما به هر سو رو نهاد
روی خود بر روی ما نیکو نهاد
...