آبروی ما ز چشم ما از شاه نعمتالله ولی غزل 479
1. آبروی ما ز چشم ما بود
این چنین سرچشمه ای اینجا بود
...
1. آبروی ما ز چشم ما بود
این چنین سرچشمه ای اینجا بود
...
1. قطره و دریا همه از ما بود
آب عین قطره و دریا بود
...
1. هر که چون ما غرقهٔ دریا بود
واقف اسرار ذوق ما بود
...
1. هرکه را ذوقش به سوی ما بود
همچو ما غرقه درین دریا بود
...
1. روح اعظم ذرهٔ بیضا بود
صورت و معنای جد ما بود
...
1. بحر ما دریای بی پایان بود
آب ما از چشمهٔ حیوان بود
...
1. بحر ما دریای بی پایان بود
آب ما از چشمهٔ حیوان بود
...
1. جان بی جانان تن بی جان بود
خوش نباشد جان که بی جانان بود
...
1. عقل کل در عشق سرگردان بود
لاجرم دایم چنین حیران بود
...
1. نقل ما چون نقد سرمستان بود
در همه عالم از آن دستان بود
...
1. جان بی جانان تن بی جان بود
خوش بود جانی که با جانان بود
...
1. دل که بی دلبر بود بی جان بود
خوش بود جانی که با جانان بود
...