خوش بود دردی که از شاه نعمتالله ولی غزل 491
1. خوش بود دردی که درمان او بود
خرم آن جانی که جانان او بود
...
1. خوش بود دردی که درمان او بود
خرم آن جانی که جانان او بود
...
1. حاصلم از دین و دنیا او بود
این چنین خوش حاصلی نیکو بود
...
1. هرچه آید در نظر چون او بود
عین او درچشم ما نیکو بود
...
1. چشم ما روشن به نور او بود
این چنین چشمی خوش و نیکو بود
...
1. چشم ما روشن به نور او بود
هرچه می بینم از آن نیکو بود
...
1. نقطه در دایره نمود و نبود
بلکه آن نقطه دایره بنمود
...
1. هرچه ما را می رسد از او بود
چون از او باشد همه نیکو بود
...
1. در نظر گر نور روی او بود
هرچه آید در نظر نیکو بود
...
1. آینه چندان که روشن تر بود
روی خود دیدن در او خوشتر بود
...
1. عاشقی از عاقلی خوشتر بود
غرقهٔ دریای ما خوشتر بود
...
1. نسبت خرقه ام از پیر خرابات بود
به از این نسبت خرقه ز محالات بود
...
1. مشرب توحید یاران خوش بود
رند مست و ذوق مستان خوش بود
...