جان و جانان توئی از شاه نعمتالله ولی غزل 1516
1. جان و جانان توئی چه پنداری
باش یکتا دوئی چه پنداری
...
1. جان و جانان توئی چه پنداری
باش یکتا دوئی چه پنداری
...
1. ماه من امشب برآمد خوش خوشی
دلبرم از در درآمد خوش خوشی
...
1. ز من توحید می پرسی جوابت چیست خاموشی
بگفتن کی توان دانست گویم گر به جان کوشی
...
1. بر تخت دلم نشسته شاهی
شاهی و چگونه شاه ماهی
...
1. درآمد از درم خوش پادشاهی
که دیده این چنین شاهی چو ماهی
...
1. در آ در خلوت خاص الهی
طلب کن در دل ما گنج شاهی
...
1. کرم بنگر که الطاف الهی
به ما بخشید ملک پادشاهی
...
1. دوش در خواب دیده ام شاهی
پادشاه خوشی و خرگاهی
...
1. آئینهٔ حضرت الهی
تمثال جمال پادشاهی
...
1. از دوئی بگذر که تا یابی یکی
در وجود آن یکی نبود شکی
...
1. نیست مرا در نظر در دو جهان جز یکی
هست یقینم یکی نیست در آن یک شکی
...