حال او از بشر چه از شاه نعمتالله ولی غزل 1492
1. حال او از بشر چه می پرسی
قصهٔ خیر و شر چه می پرسی
...
1. حال او از بشر چه می پرسی
قصهٔ خیر و شر چه می پرسی
...
1. هنر از بی هنر چه می پرسی
ذوق عیسی ز خر چه می پرسی
...
1. در پی عشق روان شو که به جائی برسی
دُردی درد بخور تا به دوائی برسی
...
1. عاقلی و نام عاشق می بری
عشقبازی نیست کار سرسری
...
1. زر به باران ده که تا جان را بری
ور زرت باشد بشو از جان بری
...
1. گر به دلبر دل سپاری دل بری
جان به جانان ده که تا جان پروری
...
1. دل به دلبر گر سپاری دل بری
دل بری کن تا بیابی دلبری
...
1. درویش فقیریم و نخواهیم امیری
والله که به شاهی نفروشیم فقیری
...
1. جان چه باشد گر نباشد عاشق جان پروری
دل چه ارزد گر نورزد مهر روی دلبری
...
1. گذری کن به سوی ما گذری
نظری کن به حال ما نظری
...
1. جز خیال تو درین دیده نگنجد دگری
چشم دارم که ز الطاف تو یابم نظری
...
1. گر چه میری در این جهان میری
چون رسد وقت ناگهان میری
...