هر چه هست آن یکی از شاه نعمتالله ولی غزل 1468
1. هر چه هست آن یکی است تا دانی
جان جانان یکی است تا دانی
...
1. هر چه هست آن یکی است تا دانی
جان جانان یکی است تا دانی
...
1. در وجود او یکی است تا دانی
آن یکی بی شکی است تا دانی
...
1. همه عین همند تا دانی
همه جام جمند تا دانی
...
1. در هوای دنیای دون دنی
روز و شب جانی به غصه می کنی
...
1. ما آن تو ایم ، آن تو دانی
دل داده تو را و جان ، تو دانی
...
1. بی عشق مباش یک زمانی
کز عشق نکرد کس زیانی
...
1. تنها نه منم عاشق تو بلکه جهانی
گر جان طلبی هان بسپارند روانی
...
1. نعمت الله نمی شود فانی
این چنین دانی ار مسلمانی
...
1. حرف جام شراب اگر دانی
نسخهٔ جسم و روح برخوانی
...
1. خواه نباتی و خواه حیوانی
هر یکی مظهریست ربانی
...
1. مرنجان جان باقی را برای این تن فانی
دریغ از آن چنان جانی که بهر تن برنجانی
...
1. گر چه آب حیات را مانی
در جهان جاودان کجا مانی
...