مهربانی از میان خلق دامن از صائب تبریزی غزل 1165
1. مهربانی از میان خلق دامن چیده است
از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است
1. مهربانی از میان خلق دامن چیده است
از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است
1. در بهشت است آن که چشمش از جهان پوشیده است
بر سر گنج است پایی کز طلب خوابیده است
1. آن که بزم می پرستان را پریشان چیده است
مجلس ارباب دانش را به سامان چیده است
1. عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است
بوی گل دودی است در مغز صبا پیچیده است
1. هر که چون جوهر ز تیغ یار سر پیچیده است
تاروپود عمر را بر یکدگر پیچیده است
1. شوکت حسن تو بلبل را زبان پیچیده است
حیرت سرو تو دست باغبان پیچیده است
1. چهره اش خندان و خط مشکبو پیچیده است
نامه وا کرده است اما گفتگو پیچیده است
1. دل به سر رفته است تا آن نقش پا را دیده است
فرصتش بادا که محراب دعا را دیده است
1. هر نظر بازی که آن لبهای خندان دیده است
برگ عیش عالمی در غنچه پنهان دیده است
1. بی قراری های جان را چشم تر پوشیده است
پیچ و تاب رشته ما را گهر پوشیده است
1. رتبه آزادگی در بندگی پوشیده است
پله معراج در افکندگی پوشیده است
1. رفتن گلزار کار مردم بیکاره است
برگ عیش دردمندان از دل صد پاره است