تاک بالا دست من بیعت به از صائب تبریزی غزل 1106
1. تاک بالا دست من بیعت به طوبی بسته است
خوشه ام عقد اخوت با ثریا بسته است
1. تاک بالا دست من بیعت به طوبی بسته است
خوشه ام عقد اخوت با ثریا بسته است
1. هر که بست از گفتگو لب جنت دربسته است
می زند جوش بهاران غنچه تا سر بسته است
1. یار راه شکوه ام از چین ابرو بسته است
پیش این سیلاب آتش را به یک مو بسته است
1. از غبار جسم حایل ها به هم پیوسته است
ورنه آن جان جهان با ما به هم پیوسته است
1. هر که از داغ تو در دل لاله زاری داشته است
در دل آتش مهیا نوبهاری داشته است
1. سینه تنگی دو عالم درد و غم می داشته است؟
نیم جانی این قدر ظرف ستم می داشته است؟
1. دور باش از خط رخ دلدار هم می داشته است؟
باغ جنت گرد خود دیوار هم می داشته است؟
1. چهره روشن خط شبرنگ هم می داشته است؟
تیغ خورشید درخشان زنگ هم می داشته است؟
1. هر که از تن پروری در کار کاهل گشته است
دفتر ایجاد را چون فرد باطل گشته است
1. چشم ما پوشیده از خواب پریشان گشته است
از هجوم سنبل این سرچشمه پنهان گشته است
1. عالمی را از عمارت پای در گل رفته است
وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است
1. نامه از قاصد دل مغرور ما نگرفته است
غیرت ما بوی یوسف از صبا نگرفته است