شهپر پروانه ما را جلا از صائب تبریزی غزل 1011
1. شهپر پروانه ما را جلا در آتش است
صیقل آیینه تاریک ما در آتش است
1. شهپر پروانه ما را جلا در آتش است
صیقل آیینه تاریک ما در آتش است
1. با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است
با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش است
1. گر نباشد حسن معنی، خط زیبا هم خوش است
گر زبان گویا نباشد، دست گویا هم خوش است
1. از زمین آرامش و از آسمان جولان خوش است
نقطه پا بر جا خوش و پرگار سرگردان خوش است
1. عاجزی از عاشق، از معشوق طنازی خوش است
از سپند افتادن، از آتش سرافرازی خوش است
1. هر که شد با درد قانع از مداوا فارغ است
نرگس بیمار از ناز مسیحا فارغ است
1. از پریشان خاطری دلهای حیران فارغ است
دیده قربانی از خواب پریشان فارغ است
1. شاخ گل را از سراپا چهره تنها نازک است
نازک اندامی که من دارم سراپا نازک است
1. در دل هر کس بود درد طلب در منزل است
آب در گوهر ز بی تابی به دریا واصل است
1. این ز همت خالی و آن از طبع پر می شود
دست عالی زین سبب بهتر ز دست سافل است
1. صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است
خال تا خط برنیارد دانه بی حاصل است
1. نیست یک تن در جهان گویا، اگر گویا دل است
چشم بینا پرده خواب است اگر بینا دل است