بهشت بر مژه تصویر می کند از صائب تبریزی غزل 904
1. بهشت بر مژه تصویر می کند مهتاب
پیاله را قدح شیر می کند مهتاب
1. بهشت بر مژه تصویر می کند مهتاب
پیاله را قدح شیر می کند مهتاب
1. مریز آب رخ خود مگر برای شراب
که در دو نشأه بود سرخ رو گدای شراب
1. ز بس به می شدم آلوده چون سبوی شراب
توان مقام مرا یافتن به بوی شراب
1. بهار نغمه تر ساز می کند سیلاب
ز شوق کف زدن آغاز می کند سیلاب
1. ندیده چشم چنین آهوی ختا در خواب
که سر زند ز لبش حرف آشنا در خواب
1. غضب ستیزه گر و عقل قهرمان در خواب
شتر گسسته مهارست و ساربان در خواب
1. عرق فشانی آن گلعذار را دریاب
ستاره ریزی صبح بهار را دریاب
1. درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
به زیر سایه پل، موسم بهار مخسب
1. آمد سحر به خانه من یار، بی حجاب
امروز از کدام طرف سر زد آفتاب؟
1. از اشک بلبل است رگ تلخی گلاب
نادان کند حواله ز غفلت به آفتاب
1. ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب
شبنم گدای گلشن حسن تو آفتاب
1. تا گل ز عکس عارض او چیده است آب
در چشمه از نشاط نگنجیده است آب