نه حبابم که شود زود ز جان از صائب تبریزی غزل 892
1. نه حبابم که شود زود ز جان سیر در آب
جوهرم، ریشه من هست ز شمشیر در آب
1. نه حبابم که شود زود ز جان سیر در آب
جوهرم، ریشه من هست ز شمشیر در آب
1. روز روشن گل و شمع شب تارست شراب
برگ عیش و طرب لیل و نهارست شراب
1. تو که بی پرده رخ خود ننمایی در خواب
چه خیال است به آغوش من آیی در خواب؟
1. به نگاهی دل خون گشته ما را دریاب
به چراغی سر خاک شهدا را دریاب
1. چهره نوخط آن تازه جوان را دریاب
زیر ابر تنک آن برق عنان را دریاب
1. بی خبر شو ز دو عالم، خبر یار طلب
دست بردار ز خود، دامن دلدار طلب
1. دست کوته مکن از دامن احسان طلب
تا کشی نکهت یوسف ز گریبان طلب
1. رو نگهداشتن از صاف ضمیران مطلب
عیب پوشیدن از آیینه عریان مطلب
1. ز خط رحیم نشد حسن یار با احباب
به چشم آینه از توتیا نیامد آب
1. زهی ز عارض گلرنگ، خونی می ناب
عرق به روی تو جام شراب در مهتاب
1. سبکسری که اسیر هواست همچو حباب
میان بحر ز دریا جداست همچو حباب
1. هوا چکیده نورست در شب مهتاب
ستاره خنده حورست در شب مهتاب