گر فکر زاد آخرت ای دوربین از صائب تبریزی غزل 6931
1. گر فکر زاد آخرت ای دوربین کنی
در زیر خاک عشرت روی زمین کنی
1. گر فکر زاد آخرت ای دوربین کنی
در زیر خاک عشرت روی زمین کنی
1. بر خاک راه اگر گذری مشکبو کنی
در سنگ اگر نظر کنی آیینه رو کنی
1. در پیری ارتکاب می ناب می کنی
این صبح را تصور مهتاب می کنی
1. دایم ستیزه با دلافگار میکنی
با لشکر شکسته چه پیکار میکنی؟
1. زین گریه دروغ که ای پیر می کنی
آبی به شیراز سر تزویر می کنی
1. هرگاه رخ ز باده عرقناک می کنی
هر سینه ای که هست ز دل پاک می کنی
1. زیر سپهر خواب فراغت چه می کنی؟
در خانه شکسته اقامت چه می کنی؟
1. تسکین دل به زلف پریشان چه میکنی؟
این شعله را خموش به دامان چه میکنی؟
1. لنگر درین خراب برای چه می کنی؟
در راه سیل خواب برای چه می کنی؟
1. پنهان رخ چو ماه برای چه می کنی؟
خون در دل نگاه برای چه می کنی؟
1. ای غافلی که در پی دینار می روی
آخر ز سکه در دهن مار می روی
1. ای بیخبر ز خود به تماشا چه میروی؟
چون آفتاب سر زده هرجا چه میروی؟