آتش به خرمن از گل باغی از صائب تبریزی غزل 6907
1. آتش به خرمن از گل باغی ندیده ای
جوش جنون ز چشمه داغی ندیده ای
1. آتش به خرمن از گل باغی ندیده ای
جوش جنون ز چشمه داغی ندیده ای
1. ما را بس است سلسله جنبان اشاره ای
کافی است بزم سوختگان را شراره ای
1. آن را که هست گردش چشم غزاله ای
در کار نیست رطل گران و پیاله ای
1. ای شمع طور از آتش حسنت زبانهای
عالم به دور زلف تو زنجیرخانهای
1. ای جان به قید گنبد خضرا چگونهای؟
ای باده در شکنجه مینا چگونهای؟
1. طفلی کز او مراست تمنای آشتی
دارد به جنگ رغبت حلوای آشتی
1. ای زلف مشکبار تو از رحمت آیتی
وز لعل آبدار تو کوثر روایتی
1. ای حسن خط ز مصحف روی تو آیتی
از خوبی تو قصه یوسف حکایتی
1. ای دل مرا به عالم امکان چه می بری؟
دیوانه را به حلقه طفلان چه می بری؟
1. حیف است عمر صرف تماشا کند کسی
چون باز بی شکار نظر وا کند کسی
1. بر مردم زمانه چه رحمت کند، کسی؟
با بی مروتان چه مروت کند کسی؟
1. قطع نظر چگونه ز جانان کند، کسی؟
از ماه مصر آینه پنهان کند، کسی