تا کی به هر مشاهده از جا از صائب تبریزی غزل 6919
1. تا کی به هر مشاهده از جا رود کسی؟
غافل شود ز حق به تماشا رود کسی
1. تا کی به هر مشاهده از جا رود کسی؟
غافل شود ز حق به تماشا رود کسی
1. تا کی غبار خاطر صحرا شود کسی؟
چون گردباد، بادیه پیما شود کسی
1. حیف است حرف عشق ز ما نشنود کسی
بوی گل از نسیم صبا نشنود کسی
1. آن را که نیست ذوق وصال شکستگی
در دل خلد چو شیشه خیال شکستگی
1. تیغ تو در نیام کند قطع زندگی
از آب ایستاده که دید این برندگی؟
1. آسودگی مجو ز گرفتار زندگی
سرگشتگی است گردش پرگار زندگی
1. صائب ز طول بیش بود عرض راه تو
از مستی این چنین که به هر سوی مایلی
1. ای گل ز شوخ چشمی اغیار غافلی
از سادگی ز زخم خس و خار غافلی
1. کوچکدلی است مایه تسخیر عالمی
آفاق را گرفت سلیمان به خاتمی
1. تا کی ز کف عنان توکل رها کنی؟
از نقش پای راهروان رهنما کنی
1. تا کی ز جهل چاره حرص از طلب کنی؟
از خارخار چند علاج جرب کنی؟
1. چند از بهار عشق قناعت به خس کنی؟
در آشیانه عیش به یاد قفس کنی