در خاک و خون کشید مرا ترکزادهای از صائب تبریزی غزل 6895
1. در خاک و خون کشید مرا ترکزادهای
مژگان به نازبالش دل تکیه دادهای
1. در خاک و خون کشید مرا ترکزادهای
مژگان به نازبالش دل تکیه دادهای
1. ای آن که دل به عمر سبکرو نهادهای
در رهگذار سیل میان را گشادهای
1. از دل مپرس، خانه به سیلاب داده ای
تعلیم بی قراری سیماب داده ای
1. من کیستم، چو پل دل خود آب کرده ای
آغوش باز در ره سیلاب کرده ای
1. با زهر چشم خنده همآغوش کردهای
بادام تلخ را چه شکرپوش کردهای؟
1. تا چهره گلگل از می گلفام کرده ای
صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ای
1. بی پرده رو در آینه ما نکرده ای
خود را چنان که هست تماشا نکرده ای
1. دارم ز اشک گرم دل تاب خورده ای
چون خار و خس تپانچه سیلاب خورده ای
1. ای دل چه در قلمرو میخانه مانده ای
حیران می چو دیده پیمانه مانده ای
1. چون آب در لباس گل و خار بوده ای
ای یار ساده رو تو چه پرکار بوده ای
1. ای کوه بیستون که چنین سرکشیدهای
بازوی آهنین مرا دور دیدهای!
1. ای غنچهلب که سر به گریبان کشیدهای
در پردهای و پرده عالم دریدهای