نیست نقشی دلپذیر عشق از صائب تبریزی غزل 6693
1. نیست نقشی دلپذیر عشق غیر از سادگی
پیش صاحب فن نباشد فن به از افتادگی
1. نیست نقشی دلپذیر عشق غیر از سادگی
پیش صاحب فن نباشد فن به از افتادگی
1. شهره می سازد سخن را در جهان استادگی
می کند این آب روشن را روان استادگی
1. سرفرازی را نباشد جنگ با افتادگی
دولت خورشید را دارد بپا افتادگی
1. بی نیازست از دلیل و رهنما افتادگی
می رود منزل به منزل جاده با افتادگی
1. نیست اکسیری به عالم بهتر از افتادگی
قطره ناچیز گردد گوهر از افتادگی
1. نیست جز داغ عزیزان حاصل پایندگی
خضر، حیرانم چه لذت می برد از زندگی
1. جلوه برقی است نور آفتاب زندگی
گردش چشمی است دوران حباب زندگی
1. من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام
از هوای خود خطر دارد حباب زندگی
1. چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی
آه افسوس است سرو جویبار زندگی
1. گریه تلخ است صهبای ایاغ زندگی
آه باشد سرو پا برجای باغ زندگی
1. بر سر آب است بنیاد جهان زندگی
تا بشویی دست زود از خاکدان زندگی
1. کی کند غافل دل آگاه را خوابیدگی؟
از رسیدن نیست مانع راه را خوابیدگی