شدیم پیر و نشد تر دو چشم از صائب تبریزی غزل 655
1. شدیم پیر و نشد تر دو چشم بی نم ما
پلی است آن طرف آب، قامت خم ما
1. شدیم پیر و نشد تر دو چشم بی نم ما
پلی است آن طرف آب، قامت خم ما
1. چراغ راه ندارد به بزم روشن ما
ز ماهتاب گل افتد به چشم روزن ما
1. ز خون شکفته شود چون شراب شیشه ما
شکسته دل نشود ز انقلاب شیشه ما
1. ز عمر باج ستاند می دو ساله ما
به آفتاب شبیخون زند پیاله ما
1. حدیث خام مجویید در رساله ما
به مهر داغ رسیده است برگ لاله ما
1. ز نوبهار شود چون شکفته لاله ما؟
که خون مرده کند باده را پیاله ما
1. ز هم نمی گسلد عیش جاودانه ما
خمار صبح ندارد می شبانه ما
1. رسیده است به معراج اوج پستی ما
هزار پایه کم از نیستی است هستی ما
1. شکست رنگ می از ترک میگساری ما
نمک به چشم قدح ریخت هوشیاری ما
1. رسید صبر به فریاد بینوایی ما
کلید روزی ما شد شکسته پایی ما
1. هزار حیف که گل کرد بینوایی ما
به چشم آبله آمد برهنه پایی ما
1. مرا ز نشأه می ساخت کامیاب هوا
که هست داروی بیهوشی شراب هوا