بریده نعل ز عشق که بر جگر لاله؟ از صائب تبریزی غزل 6610
1. بریده نعل ز عشق که بر جگر لاله؟
به سنبل که سیه کرده چشم تر لاله؟
1. بریده نعل ز عشق که بر جگر لاله؟
به سنبل که سیه کرده چشم تر لاله؟
1. روشن ز نور صدق بود جان صبحگاه
بی وجه نیست چهره خندان صبحگاه
1. از اشک ماست پاکی دامان صبحگاه
از آه سرد ماست رگ جان صبحگاه
1. در جسم خاکسار مرا جان سوخته
باشد سفال تشنه و ریحان سوخته
1. لاله است این که از جگر خاک سرزده؟
یا لیلی است سر ز سیه خانه برزده
1. ای عالم از ظهور صفاتت عیان شده
بست و گشاد دست تو دریا و کان شده
1. خط غبار گرد رخ یار آمده
خورشید حسن بر سر دیوار آمده
1. جام صبوح خورده ز خلوت برآمده
پرشورتر ز صبح قیامت برآمده
1. تا سبزه خط از لب جانان برآمده
آه از نهاد چشمه حیوان برآمده
1. چون غافل است دل ز حق از دل چه فایده؟
بی لیلی از نظاره محمل چه فایده؟
1. آن را که نیست دلبری از دل چه فایده؟
جایی که برق نیست ز حاصل چه فایده؟
1. محجوب را ز صحبت جانان چه فایده؟
پوشیده چشم را ز گلستان چه فایده؟