ز کعبه سنگ به دل می زند خلیل از تو از صائب تبریزی غزل 6515
1. ز کعبه سنگ به دل می زند خلیل از تو
الف به سینه کشد بال جبرئیل از تو
1. ز کعبه سنگ به دل می زند خلیل از تو
الف به سینه کشد بال جبرئیل از تو
1. رسید خانه زین عاقبت به کام از تو
هلال یکشبه اش شد مه تمام از تو
1. زمین نشسته به خاک سیاه از غم تو
کبودپوش بو آسمان ز ماتم تو
1. ز گل فزود مرا خارخار خنده تو
که نیست خنده گل در شمار خنده تو
1. چه دل گشایدم از باغ و بوستان بی تو؟
که شد ز تنگدلی غنچه گلستان بی تو
1. شکفتگی نشود سبز در چمن بی تو
به اشک شمع زند غوطه انجمن بی تو
1. زبان چو پسته شود سبز در دهن بی تو
گره چو نقطه شود رشته سخن بی تو
1. ز من شکیب به قدر دل فگار بجو
به من دلی بنما بعد ازان قرار بجو
1. چو از تو دیده و دل کامیاب شد هر دو
مرا ازین چه که عالم خراب شد هر دو؟
1. مشو چو موج شلاین به هر کنار و برو
کمند طول امل را فراهم آر و برو
1. ز شرم قد بلند تو آب گردد سرو
به زیر خاک نهان از حجاب گردد سرو
1. ز جلوه های صنوبرقدان ز راه مرو
نگاهداری دل کن، پی نگاه مرو