هر که چون شبنم گل پاک بود گوهر او از صائب تبریزی غزل 6504
1. هر که چون شبنم گل پاک بود گوهر او
چمن آرا کند از دامن گل بستر او
1. هر که چون شبنم گل پاک بود گوهر او
چمن آرا کند از دامن گل بستر او
1. برخوری زان لب میگون که ز اندیشه او
مست شد عالم و مهرست همان شیشه او
1. کشت بی خوشه خجالت کشد از روی درو
مفکن ای تیغ اجل بر من بیدل پرتو
1. نه خط است این که دمید از لب جان پرور تو
که به دل بردن ما بست کمر شکر تو
1. چشم را خیره کند پرتو زیبایی تو
من و از دور تماشای تماشایی تو
1. چرب نرمی ز رقیبان ستمکار مجو
گل بی خار ز خار سر دیوار مجو
1. کی دوبین می شود از سایه تماشایی سرو؟
هر سیه رو نشود پرده یکتایی سرو
1. از سر کوی قناعت به در شاه مرو
چون خسیسان ز پی مال و زر و جاه مرو
1. ای دل غافل از اسباب جهان دست بشو
از ثبات قدم ریگ روان دست بشو
1. بیا که سوخت مرا هجر بی مروت تو
کباب کرد مرا درد و داغ فرقت تو
1. عنان به طول امل داده ای دریغ از تو
به کوچه غلط افتاده ای دریغ از تو