نیست همدوشی به نخل قامت او، شان سرو از صائب تبریزی غزل 6480
1. نیست همدوشی به نخل قامت او، شان سرو
مصرع حسن دوبالا نیست در دیوان سرو
1. نیست همدوشی به نخل قامت او، شان سرو
مصرع حسن دوبالا نیست در دیوان سرو
1. عقده ای نگشود آزادی ز کارم همچو سرو
زیر بار دل سرآمد روزگارم همچو سرو
1. رزق ما نظاره خشکی است از بالای سرو
وقت قمری خوش که بر سرمی کشد، مینای سرو
1. محو چون خواهی شد آخر محو آن رخسار شو
خاک چون می گردی آخر خاک پای یار شو
1. قانع از رزق پریشان با دل صدپاره شو
روزی آماده می خواهی برو غمخواره شو
1. خوشدلی می خواهی از هوش و خرد بیگانه شو
بر جنون زن کامیاب از عشرت طفلانه شو
1. تلخرو از هر نسیم سهل چون دریا مشو
تیغ اگر چون موج بارد بر سرت از جا مشو
1. از گرانجانی گران بر خاطر دنیا مشو
تا توان برداشت باری بار بر دلها مشو
1. در برون رفتن ز بزم زندگی کاهل مشو
نیستی خضر از گرانجانان این محفل مشو
1. در کهنسالی ز مرگ ناگهان غافل مشو
برگ چون شد زرد از باد خزان غافل مشو
1. از نسیم ای ساکن بیت الحزن غافل مشو
چشم می خواهی ز بوی پیرهن غافل مشو
1. بی طلب زنهار بر خوان کسان مهمان مشو
گوهر بی قیمتی، سنگ ته دندان مشو