از نگاه گرم گردد آفتابی روی او از صائب تبریزی غزل 6456
1. از نگاه گرم گردد آفتابی روی او
وز فروغ چهره آتش دیده گردد موی او
1. از نگاه گرم گردد آفتابی روی او
وز فروغ چهره آتش دیده گردد موی او
1. قسمت آیینه محرومی است از دیدار تو
عکس ممکن نیست دل بردارد از رخسار تو
1. نیست ممکن برگرفتن دیده از دیدار تو
ختم شد گیرندگی بر مصحف رخسار تو
1. می خورد خون فراغت تشنه آزار تو
دست از دست مسیحا می کشد بیمار تو
1. می زند ناخن به دل خار سر دیوار تو
چون تماشایی نظر بردارد از گلزار تو؟
1. جرم اندک را نبخشد رحمت بسیار تو
سنگ کم را نیست وزنی در سر بازار تو
1. می کشد گردن هدف از اشتیاق تیر تو
زخم را آغوش رغبت می کند شمشیر تو
1. نیست صید لاغر من قابل نخجیر تو
از سبکروحی مگر بر خاک افتد تیر تو
1. صد زبان در پرده درد غنچه خاموش تو
جوش غیرت می زند خون بهار از جوش تو
1. می چکد آب حیات از سبزه زار خط تو
می شود جان تازه از سیر بهار خط تو
1. از پریشانی نیندیشد گدای زلف تو
عمر جاویدان بود کمتر سخای زلف تو
1. ای بهار آفرینش خط چون ریحان تو
صبح عید نیک بختان چهره خندان تو