لاله رنگ از خون دل شد نرگس سیراب او از صائب تبریزی غزل 6444
1. لاله رنگ از خون دل شد نرگس سیراب او
می شود نرگس به هر رنگی که باشد آب او
1. لاله رنگ از خون دل شد نرگس سیراب او
می شود نرگس به هر رنگی که باشد آب او
1. من که در فردوس افتادم به نقد از یاد او
بی نیازم از تمنای بهشت آباد او
1. دیده روشن می شود از خط عنبر یار او
می برد زنگ از دل آیینه ها زنگار او
1. بوسه ریزد گاه حرف از لعل شکربار او
جنگ باشد گوش و لب را بر سر گفتار او
1. عشق سلطان و زمین میدان، فلک چوگان در او
سرفرازان جهان چون گوی سرگردان در او
1. آتشین رویی که شد آیینه دل آب ازو
مرکز پرگار حیرت می شود سیماب ازو
1. عشق صیادی است گردون حلقه فتراک او
هر دو عالم در رکاب توسن چالاک او
1. هر که را دل آب شد از روی آتشناک او
شبنم گلزار جنت گشت چشم پاک او
1. می دود هر کس ز خود بیرون به استقبال او
سایه چون نقش قدم می ماند از دنبال او
1. دلنشین افتاده است از بس که خط و خال او
ریشه در آیینه چون جوهر کند تمثال او
1. زهر آب زندگانی می شود در جام او
نیست فرقی در میان بوسه و دشنام او
1. خضر اگر در خواب بیند خنجر مژگان او
می شود زخم نمایان عمر جاویدان او