یک چند خواب راحت بر خود حرام گردان از صائب تبریزی غزل 6432
1. یک چند خواب راحت بر خود حرام گردان
در ملک بی نشانی خود را به نام گردان
1. یک چند خواب راحت بر خود حرام گردان
در ملک بی نشانی خود را به نام گردان
1. اشکی که از ندامت ریزند باده خواران
شیرازه نشاط است چون رشته های باران
1. دارد متاع یوسف در هر گذر صفاهان
امروز خوش قماشی ختم است بر صفاهان
1. چون غنچه هر که ننشست در خار تا به گردن
از می نشد چو مینا سرشار تا به گردن
1. ای قامت بلندت معراج آفریدن
یک شیوه خرامت در پیش پا ندیدن
1. ای خطت رهنمای سوختگان
لب لعلت دوای سوختگان
1. گوشه آن نقاب را بشکن
ورق انتخاب را بشکن
1. مکن منع تماشایی ز دیدن
که این گل کم نمی گردد به دیدن
1. رهن می ناب شد، جبه و دستار من
رفت به باد فنا، خرمن پندار من
1. پاک کن از لوح جهان زنگ من
تا برهد عشق تو از ننگ من
1. شد گلستان خارخار من به من
گو نپردازد بهار من به من
1. روز چگونه شب شود، زلف گشا که همچنین
صبح سفید چون شود، خنده نما که همچنین