از دستبرد ناله آتش زبان من از صائب تبریزی غزل 6397
1. از دستبرد ناله آتش زبان من
چون جوی شیر، آب شده است استخوان من
1. از دستبرد ناله آتش زبان من
چون جوی شیر، آب شده است استخوان من
1. فیض نسیم صبح بود با فغان من
بر شاخ گل گران نبود آشیان من
1. در روز حشر سایه کوه گناه من
گردید از آفتاب قیامت پناه من
1. گمراه شد ز غفلت من رهنمای من
گردید میل چشم عصاکش عصای من
1. آرد به وجد سوختگان را نوای من
مردافکن است باده مردآزمای من
1. شد خشک از گشودن لب آبروی من
آخر چو غنچه جام تهی شد سبوی من
1. نازکترست از رگ جان گفتگوی من
باریک شد محیط چو آمد به جوی من
1. زین گریه ها که هست گره در گلوی من
پیدا شود دو زخم نمایان به روی من
1. هر شبنمی است دیده بینا درین چمن
زنهار ناشمرده منه پا درین چمن
1. گریان ز کوی او دل ما می رود برون
زین باغ، آب رو به قفا می رود برون
1. از تن خجل ز شرم گنه رفت جان برون
چون ناوک کجی که رود از کمان برون
1. هر تیره دل کجا شنود بوی پیرهن؟
دلهای باصفا شنود بوی پیرهن