هلاک جلوه برق است آشیانه من از صائب تبریزی غزل 6349
1. هلاک جلوه برق است آشیانه من
بغل چو موج گشاید به سیل خانه من
1. هلاک جلوه برق است آشیانه من
بغل چو موج گشاید به سیل خانه من
1. شده است در همه عالم سمر غریبی من
دویده است به هر رهگذر غریبی من
1. رحیم شد دل دشمن ز ناتوانی من
حصار آهن من گشت شیشه جانی من
1. کسی که می نهد از حد خود قدم بیرون
کبوتری است که می آید از حرم بیرون
1. ز تن شکفته رود جان صادقان بیرون
که تیر راست جهد صاف از کمان بیرون
1. لب ترا خط سبز آمد از کمین بیرون
چه زهر بود که آمد ازین نگین بیرون
1. غم حریص ز دینار می شود افزون
ز گنج پیچ و خم مار می شود افزون
1. ز نقش چپ رود آب سیه به جوی نگین
ز نقش راست نگردد سیاه روی نگین
1. ز بی قراری من می کند سفر بالین
ز دست خویش کنم چو سبو مگر بالین
1. در آتش است نعل می ناب دیگران
رنگین مساز خانه ز اسباب دیگران
1. خون دل است باده گلفام عاشقان
چون لاله داغدار بود کام عاشقان
1. چرخ مقوس است ترا خانه کمان
بگذر چو تیر راست ز کاشانه کمان