ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟ از صائب تبریزی غزل 6337
1. ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟
درین محیط پر از خون چو نوح لنگر کن
1. ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟
درین محیط پر از خون چو نوح لنگر کن
1. کرم به ابر سبکدست همچو عمان کن
تمام روی زمین را رهین احسان کن
1. قدم ز خویش برون نه فلک سواری کن
بکش به جیب سر خود کلاهداری کن
1. به رنگ سرو درین باغ زندگانی کن
بریز بار ز خود، ترک شادمانی کن
1. به هر چه رنگ کنی می شود سفید آخر
به جز سیاهی دل موی را خضاب مکن
1. ز باده توبه در ایام نوبهار مکن
به اختیار، پشیمانی اختیار مکن
1. هوای جام صبوح و می شبانه مکن
دل چو کعبه خود را شرابخانه مکن
1. صبا برون نرود از غبار خاطر من
فزون ز برگ درخت است بار خاطر من
1. زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من
شود سپهر زمین گیر از آرمیدن من
1. به تن علاقه ندارد روان ساده من
برنده است چو تیغ آب ایستاده من
1. اگر به سوخته جانی رسد شراره من
امید هست که روشن شود ستاره من
1. ز جوش نشأه به تنگ آمده است شیشه من
ز زور باده به سنگ آمده است شیشه من