من که بیخود شدم از می، چه کند ساز به من؟ از صائب تبریزی غزل 6289
1. من که بیخود شدم از می، چه کند ساز به من؟
در چنین وقت کجا می رسد آواز به من؟
1. من که بیخود شدم از می، چه کند ساز به من؟
در چنین وقت کجا می رسد آواز به من؟
1. نشود دام رهم جلوه هر تر دامن
می کشد موجه من از کف کوثر دامن
1. داغ بر دل شدم از انجمن یار برون
دست خالی نتوان رفت ز گلزار بیرون
1. جام می غم ز دل تنگ نیارد بیرون
صیقل این آینه از زنگ نیارد بیرون
1. ز آستین دست تو گر یک سحر آید بیرون
چون گل از دست تو بی خواست زر آید بیرون
1. اشک خونین نه ز هر آب و گل آید بیرون
این گل از دامن صحرای دل آید بیرون
1. خار غم از دل عشاق کم آید بیرون
چون ازین شعه ستان خار غم آید بیرون؟
1. عقل سالم ز می ناب نیاید بیرون
کشتی کاغذی از آب نیاید بیرون
1. راز عشق از دل غمناک نیاید بیرون
دانه سوخته از خاک نیاید بیرون
1. غم به اشک از دل غمناک نیاید بیرون
به گرستن گره از تاک نیاید بیرون
1. شور عشق از دل دیوانه نیاید بیرون
سیل ازین گوشه ویرانه نیاید بیرون
1. چون دهد چشم ترم اشک به دامان بیرون
ز آستین بحر کند پنجه مرجان بیرون