پای ما تا از گل تعمیر می آید برون از صائب تبریزی غزل 6146
1. پای ما تا از گل تعمیر می آید برون
جوی خون از پنجه تدبیر می آید برون
1. پای ما تا از گل تعمیر می آید برون
جوی خون از پنجه تدبیر می آید برون
1. دل کجا از چنگ آن طناز می آید برون؟
کبک کی از عهده شهباز می آید برون؟
1. راز عاشق از لب خاموش می آید برون
دود زود از آتش خس پوش می آید برون
1. تا به عزم صید آن بیباک میآید برون
خون ز چشم حلقه فتراک میآید برون
1. گر بنالم خون ز چشم سنگ میآید برون
ور بگریم خار و گل یکرنگ میآید برون
1. چون خط از لعل لب آن ماه می آید برون
از جگرگاه بدخشان آه می آید برون
1. از تن خاکی دل صد پاره می آید برون
این شرر آخر ز سنگ خاره می آید برون
1. کی سخن خام از لب فرزانه می آید برون؟
باده چون شد پخته از میخانه می آید برون
1. ناله ما سینه چاک از سینه می آید برون
گوهر ما سفته از گنجینه می آید برون
1. عقل پوچ از عهده سودا نمی آید برون
پنبه از تسخیر این مینا نمی آید برون
1. خط به تمکین آید از لعل دلبر برون
سبزه با لنگر ز زیر سنگ آرد سر برون
1. دیده بی نور ما را کرد بینا پیرهن
بر چراغ مرده ما شد مسیحا پیرهن