می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من از صائب تبریزی غزل 6099
1. می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من
از پرستاران گرانتر می شود بیمار من
1. می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من
از پرستاران گرانتر می شود بیمار من
1. آه می دزدد نفس در سینه افگار من
غنچه می خسبد نسیم صبح در گلزار من
1. آسمان ها را به چرخ آرد دل پر شور من
می کند از جای خم را باده پر زور من
1. مغز را آشفته می سازد دل پر شور من
پنبه برمی دارد از مینا می منصور من
1. دست کوته کرد زلف یار از تسخیر من
ریخت از زور جنون شیرازه زنجیر من
1. بی اثر تا چند باشد ناله شبگیر من؟
تا کی از گوش گران بر سنگ آید تیر من؟
1. دل ز کاهش واصل آن یار جانی شد ز من
این زمینی از ریاضت آسمانی شد ز من
1. بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من
پنجه خورشید تابیدن نمی آید ز من
1. از جفای چرخ نالیدن نمی آید ز من
گوش خصم سفله تابیدن نمی آید ز من
1. بلبلم اما رسد بر لاله و گل ناز من
دست گلچین می رود از کار از آواز من
1. چند آواز تو از بیرون رباید هوش من؟
ره نیابد دردرون چون حلقه در گوش من
1. از هواداران شود دایم مکدر شمع من
از پر پروانه دارد تیغ بر سر شمع من