ترم چون حباب از هوایی که دارم از صائب تبریزی غزل 5956
1. ترم چون حباب از هوایی که دارم
که می ریزد از هم بنایی که دارم
1. ترم چون حباب از هوایی که دارم
که می ریزد از هم بنایی که دارم
1. ازان زلف یک مو جدایی ندارم
ازین دام فکر رهایی ندارم
1. در سخن بر نیاید آوازم
نیست اندیشه ای ز غمازم
1. ما خراباتی و نظر بازیم
کاسه آشام و کیسه پردازیم
1. چه عجب اگر نسوزد دل کس به آه سردم
نرسیده ام به دردی که کسی رسد به دردم
1. همه اشکم، همه آهم، همه دردم، همه داغم
که چرا روشن ازان چهره نگردید چراغم
1. تحفه طور شراری داریم
نذر آیینه غباری داریم
1. بده می که بر قلب گردون زنیم!
ازین شیشه چون رنگ بیرون زنیم
1. از عزیزان رفته رفته شد تهی این خاکدان
یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان
1. خضر اینجا خاک می لیسد ز شرم ناکسی
من کیم تا تیغ او گردد به خونم ترزبان؟
1. سالکان را کی دل از اسباب می گردد گران؟
خار و خس کی بر دل سیلاب می گردد گران؟
1. از نگاه خیره چشم یار می گردد گران
از عیادت دایم این بیمار می گردد گران