نقش مراد اگر چه نشد دستگیر ما از صائب تبریزی غزل 5873
1. نقش مراد اگر چه نشد دستگیر ما
بیرون به زور همت ازین ششدر آمدیم
1. نقش مراد اگر چه نشد دستگیر ما
بیرون به زور همت ازین ششدر آمدیم
1. ما تازه روی چون صدف از دانه خودیم
خرسند از محیط به پیمانه خودیم
1. ما در شکست گوهر یکدانه خودیم
سنگ ملامت دل دیوانه خودیم
1. با هر که شکوه از دل افگار می بریم
مجروح را به سیر نمکزار می بریم
1. در کوی جان به قطع مراحل نمیرسیم
تا گرد جسم هست به منزل نمیرسیم
1. گاهی در آب دیده و گاهی در آتشیم
درمانده متابعت نفس سرکشیم
1. ما همچو خار سلسله جنبان آتشیم
سنگ فسان تیزی مژگان آتشیم
1. تا کی به ذوق نشأه می دردسر کشیم؟
تلخی ز بحر چند برای گهر کشیم؟
1. ما زهر را به جبهه بگشاده چون کشیم؟
خمیازه را به چاشنی باده چون کشیم؟
1. ما درد را به ذوق می ناب می کشیم
از آه سرد منت مهتاب می کشیم
1. ما تلخی جهان به رخ تازه می کشیم
این زهر را زیاده ز اندازه می کشیم
1. با شوخ دیدگان هوس آشنا نیم
چون عقده حباب اسیر هوا نیم