ما هر کجا که تیغ زبان برکشیده ایم از صائب تبریزی غزل 5861
1. ما هر کجا که تیغ زبان برکشیده ایم
در گوش تیغ حلقه جوهر کشیده ایم
1. ما هر کجا که تیغ زبان برکشیده ایم
در گوش تیغ حلقه جوهر کشیده ایم
1. در محفلی که تیغ زبان بر کشیده ایم
در گوش تیغ حلقه جوهر کشیده ایم
1. ما همچو غنچه سر به گریبان کشیده ایم
گوی مراد در خم چوگان کشیده ایم
1. تا واله نظاره آن ماهپاره ایم
از خود پیاده ایم و به گردون سواره ایم
1. ما گرچه در بلندی فطرت یگانهایم
صد پله خاکسارتر از آستانهایم
1. داغی ز عشق بر دل فرزانه سوختیم
قندیل کعبه را به صنمخانه سوختیم
1. ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم
سر بر خط پیاله چو مینا گذاشتیم
1. چون غنچه دست بر دل شیدا گذاشتیم
گل را به باغبان خنک وا گذاشتیم
1. ما داغ توبه بر دل ساغر گذاشتیم
دور طرب به نشأه دیگر گذاشتیم
1. ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم
گل را به شوخ چشمی شبنم گذاشتیم
1. ما کار دل به آن خم ابرو گذاشتیم
سر چون کمان حلقه به زانو گذاشتیم
1. هموار از درشتی چرخ دغا شدیم
صد شکر رو سفید ازین آسیا شدیم