نزدیک من میا که ز خود دور می شوم از صائب تبریزی غزل 5825
1. نزدیک من میا که ز خود دور می شوم
وز بیخودی ز وصل تو مهجور می شوم
1. نزدیک من میا که ز خود دور می شوم
وز بیخودی ز وصل تو مهجور می شوم
1. نتوان گرفت روزی هم از دهان هم
مرغان نمی کنند غلط آشیان هم
1. می می کشند لاله عذاران ز روی هم
مستند بی شراب ز جام و سبوی هم
1. تا چند پیر میکده را درد سر دهم؟
رفتم ز می قرار به خون جگر دهم
1. سنجد کسی که باده و تریاک را به هم
نسبت کند سخاوت و امساک را به هم
1. کاری مکن که رو به در آسمان نهم
هر تیر ناله ای که بود در کمان نهم
1. دست طمع ز مایده چرخ شسته ایم
از جان سخت خود به شکم سنگ بسته ایم
1. از دست رفت فرصت و ما پا شکسته ایم
در راه آرمیده چو منزل نشسته ایم
1. عمری است ما لب از طمع خام بسته ایم
از صبر سنگ بر دل ناکام بسته ایم
1. طومار عمر طی شد و غافل نشسته ایم
در راه آرمیده چو منزل نشسته ایم
1. خندان به زیر تیغ تغافل نشسته ایم
در خارزار بر ورق گل نشسته ایم
1. خرسند با هزار تمنی نشسته ایم
با صد هزار درد تسلی نشسته ایم