با درد خشک ساخته ام، از دوا ترم از صائب تبریزی غزل 5802
1. با درد خشک ساخته ام، از دوا ترم
چشم غبار دیده ام، از توتیا ترم
1. با درد خشک ساخته ام، از دوا ترم
چشم غبار دیده ام، از توتیا ترم
1. تا چند خون زرشک تماشاییان خورم؟
دل جای دانه چند درین گلستان خورم؟
1. همت بلند نام شد از طبع سرکشم
گوگرد احمر خس و خارست آتشم
1. چشمی به گریه تر نشد از دود آتشم
یارب چه بود مصلحت از بود آتشم؟
1. از شرم عشق بود مرا در نقاب چشم
شد زان رخ گشاده مرا بی حجاب چشم
1. از گوهر سرشک بود آب و تاب چشم
چشمی که خشک شد نبود در حساب چشم
1. از گریه شبانه فزاید جلای چشم
باشد ز اشک گرم چراغ سرای چشم
1. از زلف او چگونه دل ناتوان کشم؟
در دست دیگری است عنانم چسان کشم؟
1. آن بختم از کجاست سخن زان دهن کشم؟
این بس که گاهی از قلم او سخن کشم
1. از روی نرم سرزنش خار می کشم
چون گل ز حسن خلق خود آزار می کشم
1. اول سری به رخنه دیوار می کشم
دیگر به آشیانه خود خار می کشم
1. تیغ برهنه را به بغل تنگ می کشم
چون ساغری ز باده گلرنگ می کشم