ستاره سوخته آتشین عذارانم از صائب تبریزی غزل 5742
1. ستاره سوخته آتشین عذارانم
چو داغ لاله سیه روز نوبهارانم
1. ستاره سوخته آتشین عذارانم
چو داغ لاله سیه روز نوبهارانم
1. اگر چه با گل دمساز می شود شبنم
چو صبح شد به فلک بار می شود شبنم
1. به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
تمام چشم ز شوق فنای خویشتنم
1. چگونه توبه ز می موسوم بهار کنم
من آن نیم که پشیمانی اختیار کنم
1. چه دست در خم آن زلف دلنواز کنم
به ناخنی که ندارم چه عقده باز کنم
1. بر آن سرم که وطن در دیار خویش کنم
تأملی که ندارم به کار خویش کنم
1. چگونه پیش رخ نازک تو آه کنم
دلم نمی دهد این صفحه را سیاه کنم
1. دلم ز پاسِ نفس تار میشود، چه کنم
وگر نفس کشم افگار میشود، چه کنم
1. اگر به روی تو بار دگر نظاره کنم
چو صبح زندگی خویش را دوباره کنم
1. صفای روی ترا از نقاب می بینم
به ماه می نگرم آفتاب می بینم
1. ز خط طراوت رخسار یار می بینم
صفای آینه را از غبار می بینم
1. چو عکس چهره خود در پیاله می بینم
خزان در آینه برگ لاله می بینم