ز خال گوشه ابروی یار می ترسم از صائب تبریزی غزل 5730
1. ز خال گوشه ابروی یار می ترسم
ازین ستاره دنباله دار می ترسم
1. ز خال گوشه ابروی یار می ترسم
ازین ستاره دنباله دار می ترسم
1. چنان که نیل بود مانع رسیدن چشم
به خط رخ تو امان یافت از گزیدن چشم
1. مرا که گفت که دست از عنان یار کشم
کشد رقیب رکاب و من انتظار کشم
1. ز بوی باده گلرنگ می پرد رنگم
ز برق شیشه می آب می شود سنگم
1. ز بردباری ما خوار و زار شد عالم
ز کوه طاقت ما سنگسار شد عالم
1. ز گمرهی خود از روی رهنما خجلم
شکسته کشتیم از سعی ناخدا خجلم
1. از آن زمان که به زلف تو مبتلاست دلم
اگر به کعبه رود روی برقفاست دلم
1. اگر چه نیک نیم در پناه نیکانم
عجب که تشنه بمانم، سفال ریحانم
1. بس است روی دلی مشت استخوان مرا
ز چشم شیر فتد برق در نیستانم
1. ز رعشه رفته برون دست و پا ز فرمانم
فتاده است تزلزل به چار ارکانم
1. منم که قیمت یاقوت داغ می دانم
سرشک را گهر شبچراغ می دانم
1. منم که مصرف نقد نگاه می دانم
به روی خوب ندیدن گناه می دانم