چه قدر سرخوشی از باده انگور کنیم از صائب تبریزی غزل 5683
1. چه قدر سرخوشی از باده انگور کنیم
به که پیمانه خود از سر منصور کنیم
1. چه قدر سرخوشی از باده انگور کنیم
به که پیمانه خود از سر منصور کنیم
1. پیش دل شرح زر و گوهر دنیا چه کنیم
عرض خر مهره دجال به عیسی چه کنیم
1. عشق کو تا (به) نم اشک نظر تازه کنیم
نمک شور قیامت به جگر تازه کنیم
1. نوبهارست بیا روی به میخانه کنیم
مغز را از می گلرنگ پریخانه کنیم
1. روزگاری است ز دل نقش خودی میشویم
راه چون سایه به پای دگران میپویم
1. ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم
یا به بانگ جرس قافله بیدار شویم
1. مختلف چند ازین پرده نیرنگ شویم
پرده بردار که تا جمله یک آهنگ شویم
1. آنقدر عقل نداریم که فرزانه شویم
آنقدر شور نداریم که دیوانه شویم
1. چه خیال است که دیوانه و شیدا نشویم؟
بوی مشکیم، محال است که رسوا نشویم
1. گذشت عمر سبکرو به خورد و خواب تمام
به شوره زار مرا صرف گشت آب تمام
1. به حرف پوچ مرا عمر شد تباه تمام
فغان که خرمن من گشت خرج آه تمام
1. به حرف و صوت ز بوس و کنار ساخته ام
به بوی گل چو نسیم از بهار ساخته ام