خط به اوراق جهان، دیده و نادیده زدیم از صائب تبریزی غزل 5671
1. خط به اوراق جهان، دیده و نادیده زدیم
پشت دستی به گل چیده و ناچیده زدیم
1. خط به اوراق جهان، دیده و نادیده زدیم
پشت دستی به گل چیده و ناچیده زدیم
1. صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم
شب سیه مست فنا بود که هشیار شدیم
1. گر چه از وعده احسان فلک پیر شدیم
نعمتی بود که از هستی خود سیر شدیم
1. خواب سنگینی از افسانه غفلت داریم
قطره ای چشم از آن ابر مروت داریم
1. چشم امید به مژگان تر خود داریم
روی خود تازه به آب گهر خود داریم
1. گر چه از طول امل پا به سلاسل داریم
همچنان چشم امید از کشش دل داریم
1. هر چه احسان تو داده است به ما آن داریم
ما چه داریم ز خود تا ز تو پنهان داریم
1. گر چه پیریم تمنای جوانی داریم
نوبهاری به ته برگ خزانی داریم
1. ما لب خشک قناعت لب نان می دانیم
دست شستن ز طمع آب روان می دانیم
1. خیز جان در ره صاحب نفسی افشانیم
مگر از سینه غبار هوسی افشانیم
1. چند در پرده دل باده گلنار زنیم
ای خوش آن روز که می بر سر بازار زنیم
1. دل به این عمر سبکسیر چرا شاد کنیم
برسر ریگ روان خانه چه بنیاد کنیم