چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم از صائب تبریزی غزل 5647
1. چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم
هر چند انجام ندارد ز چه آغاز کنم؟
1. چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم
هر چند انجام ندارد ز چه آغاز کنم؟
1. حال خود چون به تو ای غنچه دهن عرض کنم؟
به زبانی که ندارم چه سخن عرض کنم؟
1. گوشه ای کو که دل از فکر سفر جمع کنم؟
پا به دامان صدف همچو گهر جمع کنم
1. چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟
این زر قلب چه باشد که به کار تو کنم؟
1. من که از شرم گذارم چو خیال تو کنم
چه خیال است تمنای وصال تو کنم؟
1. رخنه در سنگ اگر از آه سحرگاه کنم
نیست ممکن که اثر در دل در دل آن ماه کنم
1. دست در یوزه خسیسانه به بالا چه کنم؟
طرف وعده کریم است تقاضا چه کنم؟
1. با دل تشنه و سوز جگر خود چه کنم؟
در صدف آب نسازم گهر خود چه کنم؟
1. شکوه از کجروی طالع وارون چه کنم؟
اژدها می شود این مار ز افسون چه کنم؟
1. به که بردیده گستاخ تمنا فکنم
پرده ای کز رخ آن آینه سیما فکنم
1. به که در پیش تو اظهار محبت نکنم
لب خود زخمی دندان ندامت نکنم
1. تا لبش کرد چو طوطی به سخن تلقینم
شد قفس چوب نبات از سخن شیرینم