نه رنگ و بو درین گلشن، نه برگ و بار می خواهم از صائب تبریزی غزل 5588
1. نه رنگ و بو درین گلشن، نه برگ و بار می خواهم
سرآزاده ای چون سرو ازین گلزار می خواهم
1. نه رنگ و بو درین گلشن، نه برگ و بار می خواهم
سرآزاده ای چون سرو ازین گلزار می خواهم
1. دل پرخون از آن زلف شکارانداز میخواهم
چه گستاخم که خون کبک از شهباز میخواهم
1. نوای عندلیبان را زهم نگسسته می خواهم
چو موج این نغمه سیراب را پیوسته می خواهم
1. رخی در ماتم مطلب به خون اندوده می خواهم
دلی چون دیده قربانیان آسوده می خواهم
1. زمین کان نمک گردیده است از شور سودایم
به جای گرد مجنون خیزداز دامان صحرایم
1. ز بی ظرفی به روی گرم جانان برنمی آیم
چو نخل موم با خورشید تابان برنمی آیم
1. نشست از آسیای چرخ گرد شیب بر رویم
سفیدی می کند راه فنا از هر سر مویم
1. گهی از دل، گهی از دیده، گاه از جان ترا جویم
نمی دانم ترا ای یار هر جایی کجا جویم
1. به اشک از اطلس افلاک داغ شام می شویم
به نور دل، سیاهی از رخ ایام می شویم
1. اشک در دیده غم دیده نگیرد آرام
دانه در تابه تفسیده نگیرد آرام
1. در بهاران دل دیوانه نگیرد آرام
تا به چون گرم شود دانه نگیرد آرام
1. از نهانخانه عصمت به تماشا بخرام
آهوان چشم به راهند به صحرا بخرام