دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم از صائب تبریزی غزل 5564
1. دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم
به خاطر آنچه می گردید شد یکجا فراموشم
1. دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم
به خاطر آنچه می گردید شد یکجا فراموشم
1. ز جوش سینه حرف آفرین میخانه خویشم
ز معنیهای رنگین باده پیمانه خویشم
1. غبار آلود عصیان بس که شد جان هوسناکم
سرشک شمع گردد مهره گل بر سر خاکم
1. نیم خارج درین بستانسرا هر چند غمناکم
اگر هم خنده گل نیستم هم گریه تاکم
1. دل آسوده ای داری مپرس از صبر و آرامم
نگین را در فلاخن می نهد بیتابی نامم
1. نه از جام دگر هر دم درین میخانه سرگرمم
که چون خورشید تابان من به یک پیمانه سرگرمم
1. نه امروز ست سودای جنون را ریشه درجانم
به چوب گل ادب کردی معلم در دبستانم
1. اگر آرد برون آن دلستان سراز گریبانم
برآرد صد بهشت جاویدان سر از گریبانم
1. کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم؟
که سر میپیچد از یوسف ترازویی که من دانم
1. ز رخسار که گل را در جگر خارست می دانم
نسیم صبح از بوی که بیمارست می دانم
1. ترا از خواندن مکتوب من تنگ است می دانم
جواب نامه ناخوانده ام جنگ است می دانم
1. شکوه حسن را از دورباش ناز می دانم
عیار عشق را از لرزش آواز می دانم