آثار صائب تبریزی

صفحه 47 از 707
707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی

1 کسوفی هست دایم آفتاب زندگانی را سیاهی لازم افتاده است آب زندگانی را

2 مده چون غافلان سر رشته تار نفس از کف که بی شیرازه می سازی کتاب زندگانی را

3 حیات جاودان بی دوستان مرگی است پا بر جا به تنهایی مخور چون خضر آب زندگانی را

4 بساط آفرینش را دل آگاه چون باشد؟ که خواب مرگ، بیداری است خواب زندگانی را

1 گل اندامی که می دادم به خون دیده آبش را چسان بینم که گیرد دیگری آخر گلابش را؟

2 در آغوش نسیم صبحدم بی پرده چون بینم؟ گل رویی که من وا کرده ام بند نقابش را

3 به دست غیر چون بینم عنان طفل خودرایی که وقت نی سواری می گرفتم من رکابش را؟

4 به خونم زد رقم، تا با قلم شد آشنا دستش پریرویی که می بردم به مکتب من کتابش را

1 می جان بخش اگر چه جام زر می گیرد از مینا سفال تشنه لب فیض دگر می گیرد از مینا

2 نگردد عشق خون آشام غافل از دل پر خون که در هر ساغری ساقی خبر می گیرد از مینا

3 مرا بر اختر اقبال ساغر رشک می آید که در هر گردشی جان دگر می گیرد از مینا

4 نمی ماند ز گردش آسیا تا آب می آید ز دور افتد چو ساغر، بال و پر می گیرد از مینا

1 به زور خود شدی مغرور تا انداختی خود را نکردی گوش بر تعلیم ما تا باختی خود را

2 ندانستی که چشم بد نکویان را زیان دارد نظر بر کعبتین انداختی تا باختی خود را

3 شد از آیینه ات نور حجاب و شرم رو گردان به موج باده گلرنگ تا پرداختی خود را

4 سخن از پاکی دامن مگو ای ماه تردامن که پیش مهر کردی پشت خم، تا ساختی خود را

1 مهیا در دل تنگ است برگ عیش بلبل را ز خود طرف کلاه غنچه بیرون آورد گل را

2 تراوش می کند راز نهان از مهر خاموشی که شبنم نیست از پرواز مانع نکهت گل را

3 نگردد خواب از افسانه گرد دیده عاشق که نتواند بهاران کرد سنگین، خواب بلبل را

4 ز آه سرد هم جمعیت دل می شود حاصل نسیم صبح اگر شیرازه گردد زلف سنبل را

1 هوا ابرست، پر کن از شراب ناب کشتی را که از باد موافق بهترست این آب کشتی را

2 چو دل شد آب، پشت خود به دیوار فراغت ده که این دریا کند یک لقمه با اسباب کشتی را

3 خط جام از غم عالم مرا دارالامانی شد کمند وحدتی گردید این گرداب کشتی را

4 غرور دل یکی صد گشت از سجاده تقوی ز غفلت بادبان شد پرده های خواب کشتی را

1 کند لیلی چنین گر جلوه مستانه در صحرا شود هر لاله بر مجنون من میخانه در صحرا

2 گرفتار محبت روی آزادی نمی بیند که موج ریگ زنجیرست بر دیوانه در صحرا

3 بیابان را غزالی نیست بی خلخال چون لیلی ز زنجیر جنون پاشیدم از بس دانه در صحرا

4 تو کز دیوانگی بی بهره ای، دریوزه می کن که ما را چشم شیرست آتشین پیمانه در صحرا

1 زبان کوتاه باشد آشنای بحر گوهر را بلندی حجت عجزست بازوی شناور را

2 به خون دل میسر نیست از دل آرزو شستن به آب تیغ نتوان محو کرد از تیغ جوهر را

3 مکن چون تنگ ظرفان شکوه از داغ سیه بختی که در طالع بهار بی خزانی هست عنبر را

4 کند یک جلوه گوهر پیش غواص و تماشایی رسد فیض سخن یکسان، سخن سنج و سخنور را

1 ز روی لاله گون متراش خط عنبرافشان را مکن زنهار بی شیرازه دلهای پریشان را

2 دهان شکوه ما را به حرفی می توان بستن به مویی می توان زد بخیه این زخم نمایان را

3 ز نقصان گهر باشد تکبر با فرودستان که خودداری میسر نیست گوهرهای غلطان را

4 دل از مردان رباید دام زلف شیرگیر او چراغ از چشم حیران است دایم این شبستان را

1 به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را

2 به مژگان تر من قطره خون را تماشا کن ندیدی گر به دوش کوهکن تمثال گلگون را

3 نظربندست عاشق رو به هر جانب که می آرد غزالان را ببین چون در میان دارند مجنون را

4 تو گر هموار باشی، آسمان هموار می گردد که از سیلاب در خاطر غباری نیست هامون را

آثار صائب تبریزی

707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی