آثار صائب تبریزی

صفحه 45 از 707
707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی

1 به دنیا ساختم مشغول چشم روشن دل را به این یک مشت گل مسدود کردم روزن دل را

2 ندانستم که خواهد رفت چندین خار در پایم شکستم بی سبب در خرقه تن سوزن دل را

3 فریب جسم خوردم، کشتیم در گل نشست آخر نمی ماندم به جا، گر می گرفتم دامن دل را

4 مرا گر هیزم دوزخ کند افسوس، جا دارد که بی برگ از ثمر کردم نهال ایمن دل را

1 خوش آن آزاده کز مردم نهان دارد فقیری را نسازد گوشه چشم توقع گوشه گیری را

2 خزان دل را خنک از نوبهاران بیش می سازد به ایام جوانی هیچ نسبت نیست پیری را

3 چراغ زندگی را گر جهان افروز می خواهی مده از دست چون دامان شب ها دستگیری را

4 میان زنگی و آیینه صحبت در نمی گیرد به دل های سیه ظاهر مکن روشن ضمیری را

1 گر آن شیرین سخن تلقین کند گفتار طوطی را سخن شکر شود در پسته منقار طوطی را

2 به تعلیم نخستین سازد از تکرار مستغنی ز حرف دلنشین آن شکرین گفتار طوطی را

3 سخن را نیست باغ دلگشایی چون دل روشن که از آیینه باشد ساغر سرشار طوطی را

4 ز حسن برق جولان آن قدر تمکین طمع دارم که آن آیینه رو بشناسد از زنگار طوطی را

1 اگر این بار می آید به دستم گردن مینا چو درد می نخواهم داشت دست از دامن مینا

2 خرابم می کند بی لعل او در بزم میخواران تکلف کردن ساقی، تواضع کردن مینا

3 دو صبح صادقند از یک گریبان سربرآورده ید بیضای ساقی با بیاض گردن مینا

4 دلم گلگل شکفت از التفات لعل سیرابش شراب کهنه جان تازه آرد در تن مینا

1 نسوزد دل به آه گرم من چرخ بد اختر را ز دود تلخ پروا نیست چشم سخت مجمر را

2 منم کز تیره بختی ها ندارم صبح امیدی وگرنه در سواد دل بهاری هست عنبر را

3 به حرف و صوت مهر خامشی را بر مدار از لب سپر داری کن از تاراج مور این تنگ شکر را

4 دل قانع ز احسان کریمان است مستغنی به آب تلخ دریا احتیاجی نیست گوهر را

1 دلم خاک مراد خویش داند نامرادی را کند گرد یتیمی گوهرم گرد کسادی را

2 ز تنگی در دل پر خون من شادی نمی گنجد ز من چون غنچه تصویر، رنگی نیست شادی را

3 نظر بست از تماشا بوالهوس، تا یار نو خط شد خط ریحان غبار چشم باشد بی سوادی را

4 به خواری زیستن، از عزت ناقص بود بهتر گوارا کرد بر من قیمت نازل کسادی را

1 نظر کن در ترازو داری آن خورشید تابان را اگر در پله میزان ندیدی ماه کنعان را

2 به سیم قلب ما کی سر فرود آرد ترازویش؟ که آیین از متاع یوسفی بسته است دکان را

3 به کوه قاف دارد پشت از سنگ تمام خود پر کاهی شمارد پله تمکین خوبان را

4 ز یوسف گر چراغ دیده یعقوب روشن شد چراغان کرد روی آتشین او صفاهان را

1 مده از دست در پیری شراب ارغوانی را شراب کهنه از دل می برد یاد جوانی را

2 ندامت چون لبم را در ته دندان نفرساید؟ چو گل در خنده کردم صرف، ایام جوانی را

3 چه خون ها می خورم در پرده دل تا نگه دارم ز چشم سوزن نامحرم این زخم نهانی را

4 به عاشق می دهی تعلیم جان دادن، چه بی دردی! چراغ صبح می داند طریق جان فشانی را

1 نکرد از ناله شبخیز با خود گرمخون گل را نشد روشن چراغ از شعله آواز بلبل را

2 به ناز و سر گرانی روی از خوبان نمی تابم کند دندانه جان سخت من تیغ تغافل را

3 تراوش می کند راز نهان از مهر خاموشی که شبنم مانع از جولان نگردد نکهت گل را

4 گهر ز افتادگی از باغ پای تخت کرد آخر که می گوید ترقی نیست در طالع تنزل را؟

1 صفای ساعدت نیلی شمارد دست موسی را بناگوش تو سازد تازه ایمان تجلی را

2 به اندک نسبتی عاشق تسلی می شود، ور نه به آهو نسبت دوری است چشم شوخ لیلی را

3 توجه بیشتر از عاشقان با بوالهوس دارد کریمان دوستتر دارند مهمان طفیلی را

4 ندارد شکری در چاشنی گردون مینایی به حرف و صوت می دارد نگه آیینه طوطی را

آثار صائب تبریزی

707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی