آثار صائب تبریزی

صفحه 46 از 707
707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی

1 مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را پری آورد در زیر نگین ملک سلیمان را

2 لب جان بخش او را نیست پروای خط مشکین سیاهی نیل چشم زخم باشد آب حیوان را

3 یکی صد شد ز خط عنبرین آن حسن روزافزون شبستان سرمه روشندلی شد شمع تابان را

4 چو شد نومید ازان رخسار نازک قطره شبنم ز برگ لاله و گل بر جگر افشرد دندان را

1 اگر چه رنگ آن گل می برد از کار گلچین را همان از شوخی بو می کند بیدار گلچین را

2 به روی غیر می خندد نگار من، نمی داند که رغبت می فزاید از گل بی خار گلچین را

3 هوس را در حریم حسن رو دادن به آن ماند که خار از دست بیرون آورد گلزار گلچین را

4 مرا از روی شرم آلود او روشن شد این معنی که خواهد دید آن گل پشت سر بسیار گلچین را

1 کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را؟ که من پوشیده دارم از دل خود آرزویش را

2 خبر از حسرت سرشار من زان لب کسی دارد که خالی آورد از چشمه حیوان سبویش را

3 دلش چون موج می لرزد ز بیم عاقبت دایم به دریا متصل هر کس نگردانده است جویش را

4 ندیدی نور ایمان را اگر در کفر پوشیده تماشا کن به زیر زلف عنبرفام رویش را

1 محابا نیست از برق حوادث خوشه چینان را نمی گیرد گریبان شحنه کوته آستینان را

2 بهار ساده لوحی خار را گلزار می سازد خطر از سایه خارست چشم دوربینان را

3 زبان برق بی زنهار را وا می کنی بر خود مکن زنهار دور از خرمن خود خوشه چینان را

4 من آن گیرایی مژگان کزان ابرو کمان دیدم به جولانگاه کثرت می کشد وحدت گزینان را

1 فرو خوردم ز غیرت گریه مستانه خود را فشاندم در غبار خاطر خود دانه خود را

2 فروغ شمع ازان گرد سر پروانه می گردد که از خاکستر خود ریخت رنگ خانه خود را

3 ز بس ترسیده است از چشم شور خاکیان چشمم ندارم چشم بینم روزن کاشانه خود را

4 همان درد سیه بختی میم را بی صفا دارد اگر چون لاله سازم سرنگون پیمانه خود را

1 شکوه حسن لیلی آنچنان پر کرد هامون را که از جمعیت آهو، حصاری ساخت مجنون را

2 چنان باشند وحشت دیدگان جویای یکدیگر که می آید رم آهو به استقبال مجنون را

3 اگر دست از دهان آه آتشبار بردارم مشبک همچو مجمر می توانم ساخت گردون را

4 نمیرد هر که با معشوق هر یک پیرهن باشد وصال گنج دارد زنده زیر خاک قارون را

1 برآتش می گذارم خرقه پشمینه خود را نهان تا چند دارم در نمد آیینه خود را؟

2 کسی را می رسد لاف زبردستی درین میدان که از دشمن نخواهد وقت فرصت کینه خود را

3 درین دریا حبابی چهره مقصود می بیند که کرد از کاسه زانوی خود آیینه خود را

4 چو طفلان هفته ای یک روز آزادی نمی خواهم بدل با روز شنبه می کنم آدینه خود را

1 ندارد حاجت مشاطه روی گلعذار ما پر طاوس مستغنی است از نقش و نگار ما

2 زمین از سایه ما گر شود نیلی، عجب نبود که کوه قاف می بازد کمر در زیر بار ما

3 ز طوف ما دل بی درد صاحب درد می گردد چراغ کشته در می گیرد از خاک مزار ما

4 شکوه خاکساری خصم را بی دست و پا سازد شود باریک، دریا چون رسد در جویبار ما

1 بلند آوازه سازد شور عاشق عشق سرکش را به فریاد آورد مشتی نمک دریای آتش را

2 دو بالا می شود شور جنون در دامن صحرا که گردد بال و پر میدان خالی اسب سرکش را

3 ز سیر و دور مجنون عشق عالمسوز کامل شد که سازد شعله جواله خوش پرگار آتش را

4 تراوش می کند خون دل از لبهای خشک من سفال تشنه گر بیرون دهد صهبای بی غش را

1 نبردم زیر خاک از عجز با خود دعوی خون را به دست زخم دندان دادم آن لبهای میگون را

2 ز چشم شوخ لیلی آهوان دارند فرمانی که هر جا می رود، از چشم نگذارند مجنون را

3 رمیدن جست ازخاطر غزالان را ز بی جایی شکوه عشق مجنون تنگ کرد از بس که هامون را

4 نکرد از دیده پنهان باده گلرنگ را مینا نقاب از دیده چون پنهان کند آن روی گلگون را

آثار صائب تبریزی

707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی