پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم از صائب تبریزی غزل 5362
1. پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم
یافتم جویاتر از خود هر چه را جویا شدم
1. پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم
یافتم جویاتر از خود هر چه را جویا شدم
1. بی گل رخسار او هرگاه در بستان شدم
خنده بیدردی گل دیدم وگریان شدم
1. گرچه چون مجنون زشور عشق صحرایی شدم
خاررا دست حمایت از سبک پایی شدم
1. هر که می آید به ملک هستی از کوی عدم
باز می گردد به جان بی نفس سوی عدم
1. شد ز بیقدری غبار دیده ها شعر ترم
مهره گل گشت از گرد کسادی گوهرم
1. شست نقش انجم از افلاک مژگان ترم
ابر شد مستغنی از دریا ز آب گوهرم
1. نیست امروز از جنون این شور و غوغا بر سرم
در حریم غنچه زد چون لاله سودا بر سرم
1. می شود از اشک چشم عاشق دیوانه گرم
کز شراب تلخ گردد دیده پیمانه گرم
1. تا به کی بر دل زغیرت زخم پنهانی خورم
باتو یاران می خورند و من پشیمانی خورم
1. دل به رغبت چون نمالد خط خوبان را به چشم
جامه کعبه است دود آتش پرستان را به چشم
1. گر فروغ مهر تابان آب می آرد به چشم
روی آتشناک او خوناب می آرد به چشم
1. بیغمان را دود دل ابر بهار آید به چشم
سینه پرداغ عاشق لاله زار آید به چشم